اجازه دهید با واضحترین امر ممکن شروع کنید: نوآوری واژهای است که در ذهن همه چراغی را روشن میکند. حتی به نظر میرسد که با استفاده مکرر آن در سالهای گذشته، اکنون میتوان گفت عدهای متعلق به فرقه نوآوری هستند.
براساس گزارشهای موسسه مشاوره جهانی نوآوری، بیش از ۷۰ هزار عنوان کتاب در این حوزه وجود دارد که اکنون میتوانید آنها را خریداری کنید. اگر با سرعت روزانه ۲۰ صفحه پیش بروید، حدود ۲ هزار و ۵۰۰ سال طول میکشد تا همه این کتابها را بخوانید و تمام کنید. اینها کافی نیست؟ پس در گوگل جستوجو کنید و به نتیجهای بالغ بر دو میلیارد صفحه برسید. در این بخش هم ۴ هزار و ۸۵۸ مقاله و ۱۰ هزار و ۱۹۲ مطالعه موردی وجود دارد که میتوانید ببینید و بخوانید.
نوآوری به بزرگترین مقوله برای مدیران عامل تبدیل شدهاست. در سال ۲۰۱۹، حدود ۵۵ درصد از رهبران شرکتها در پژوهشی که موسسه پرایس واتر هاوس کوپرز انجام داد، اعلام کردند هنوز به شکل موثر، نوآوری را وارد کار خود نکردهاند. به این ترتیب آنها با مشکلی بزرگ روبهرو هستند. بررسیهای دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد یکی از سه چالش برتر برای مدیران عامل شرکتها، ایجاد فرهنگ نوآورانه در محیط کار است.
نوآوری همیشه دردانهای است که باید ما را از بحرانهای مختلف نجات دهد. فقط نکته این است که: شاید مدیران عامل نوآوری را دوست داشته باشند و حتی عاشقش باشند اما کارکنانشان از این مقوله نفرت دارند.
من اولین بار در کسبوکار خودم متوجه این مسئله شدم. آن زمان به عنوان یک استاد دانشگاه، ترجیح میدادم کسبوکار خودم را هم داشته باشم. کارم این بود که به شرکتها کمک کنم نوآوری را وارد کار خود کنند.
من به جدیدترین و برترین پژوهشها در زمینه نوآوری مجهز بودم، بهترین ایدهها را برای مشتریانم داشتم و تلاشم میکردم کاری کنم که شرکتها به کمک نوآوری، چابک شوند. اما قضیه به این سادگی نبود.
خیلی زود به این نکته از کارکنان شرکتها رسیدم: «برای شما مدیران، نوآوری کلا خوب است. اما برای ما که در شرکتها کار میکنیم، نوآوری یک کار اضافه است که فقط باعث میشود کارمان سنگینتر شود.»
به این ترتیب شاهد ترسی هستیم که کارکنان از کار زیاد دارند. در دانشگاه تورنتو پژوهشی در این زمینه صورت گرفته که در آن کارکنان نظر خود را درباره نوآوری گفتهاند. عموما از نگاه این افراد، نوآوری باید باز بودن در خطرات باشد. اما آیا همه تمایل دارند که خطر را بپذیرند؟ همان پژوهش نشان میدهد در بهترین حالت، ۱۹ درصد از شرکتها حاضرند برای نوآوری، دل را به دریا بزنند و خطر را بپذیرند. حتی در برخی از گروههای سنتی، این خطرپذیری بیشتر کاهش پیدا میکند. در نظر داشته باشید که چنین دادههایی مربوط به کشورهایی نظیر آمریکا و کانادا است که به عنوان مهدهای نوآوری شناخته میشوند. حالا تصورش را بکنید که در سایر نقاط جهان چه خبر است.
راهکار من این است: دیگر به این کار، نوآوری نگویید. دانیمل کانمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد که در زمینه رفتارشناسی فعالیت کردهاست بیش از شش دهه درباره شیوههای تصمیمگیری افراد مطالعه کردهاست. اما به چه نتیجهای رسیدهاست؟ یافتههای کانمن نشان میدهد سه بخش در مغز برای تصمیمگیری درگیر میشوند: ترس، مبارزه و رهایی. این سه مورد همیشه در تصمیمگیریهای انسانها وجود دارند. شاید گاهی اوقات وقتی از واژه نوآوری استفاده میکنید، صرفا منظورتان بهبود و پیشرفت باشد. وقتی کارکنان شما واژه نوآوری را از زبانتان میشنوند در ذهن خود اینها را تکرار میکنند: خطر! دیگر زمانی باقی نمیماند!
به جای اینکه کارکنان خود را با واژه نوآوری بترسانید، بهترین زبانی را پیدا کنید که در آن به نفع همگانی در شرکت اشاره شود. برخی مدیران به سادگی از واژه «ایده» بهره میگیرند. اکثر ما فکر میکنیم که نمیتوانیم نوآور باشیم و همه ما دستکم یک ایده داریم و در نتیجه از ایده دادن هم وحشت نمیکنیم. هر مدیری به شیوه خودش، واژهای را به جای نوآوری ابداع و از آن استفاده میکند. این اقدام بدون تردید اثرات مثبتی داشتهاست.
پژوهشهای مختلفی نشان میدهند که مردم عموما نسبت به واژه نوآوری به صورت منفی واکنش نشان میدهند. برخی شرکتها از واژههای جایگزین برای نوآوری استفاده میکنند. هنوز به صورت رسمی پژوهشی در این زمینه صورت نگرفته اما ظاهرا کاربرد واژههای جایگزین، میتواند واکنشهای منفی را کاهش دهد. واژه نوآوری به هر حال به این معناست که شما میخواهید کارکنان خود را بیش از پیش درگیر کنید. پس برای اینکه با واکنشهای منفی مخاطبان خود مواجه نشوید، بهتر است این راهکار را هم امتحان کنید. یعنی دیگر به آن «نوآوری» نگویید. از این طریق میتوانید به خودتان فرصت بدهید تا نوآوری به صورت نامحسوس وارد جریان کسبوکارتان شود.