بگذارید سوال کلیدی را همین اول بپرسم: آیا استارتاپها میتوانند گرههای موجود در صنعت بیمه کشور را باز کنند؟
بیایید برای پاسخ به این سوال برگردیم به حوالی سال ۹۳ و ۴، وقتی که موج ظهور استارتاپها در ایران داشت به اوج نزدیک میشد. وقتی که دیجیکالا، علیبابا، اسنپ و کلی کسب و کار نوآورانه دیگر داشتند کمکم در رسانهها تبدیل میشدند به سمبلهای کسبوکار استارتاپی. همه جا داستان موفقیت این مدل کسب و کار تبلیغ میشد. کار تا آنجا پیش رفت که بسیاری از مدیران صاحب دانش و توانمند و مسلط به ابزارهای فناوری حقوق ثابت ماهانه و جایگاه مطلوب شغلیشان در فلان سازمان را رها کردند و به اصلاح شدند Founder های استارتاپی. کسانی که با یک ایده نواورانه و یک تیم کوچک که معمولا از میان دوستان و همکاران قدیمی انتخاب میشدند، میخواستند صاحبان کسب و کار خودشان باشند. کار تا جایی پیش رفت که مثل «هر ایرانی، یک استارتاپ» دیگر خیلی عبارت اغراق آمیزی نبود.
در همان زمان دانشگاهها هم مامور شدند که مراکز رشد را توسعه دهند و از طرحهای نواورانه دانشگاهی حمایت کنند. همان موج باعث شد بسیاری از شرکتها و بنگاههای باسابقه وغالبا سنتی بروند سراغ تاسیس شرکت سرمایهگذاری و بخشی از سودشان را سرازیر کنند سمت سرمایهگذاری بر کسبوکارهای نوآورانهای که اساسشان مدلهای آنلاین و دیجیتال بود. کمکم همین شرکتهای تازه تاسیس شدند سرمایهگذاران خطرپذیر و سایز سرمایهگذاریها از میلیون به میلیارد رسید. ( داریم درباره سال ۹۵ حرف میزنیم. وقتی که هنوز میلیارد ارج و قرب میلیارد داشت!)
بعد نوبت موج شتابدهندهها بود. مجموعههایی که با سرمایهگذاریهای خردتر بر روی استارتاپهای نوپاتر قرار بود کمک کنند این کسبوکارها با ریسک کمتری مسیر رشد تصاعدی را طی کنند. موج شتابدهندهها تا همین اواخر هم ادامه داشت. اینقدر که شوخی «هرایرانی یک شتابدهنده» تبدیل شد به یک شوخی غمانگیز در اکوسیستم استارتاپی کشور.
سرمایهها آمدند و رفتند. نمایشگاهها، ایونتها(نمیگویم رویداد چون در فضای استارتاپی با همین عنوان میشناسندش)، دمودیها (رویداد ارائه کسبوکار به سرمایهگذاران که معمولا توسط شتابدهندهها و به امید گرفتن راند بعدی سرمایه برای توسعه کسبوکار برگزار میشد)، دورهمیها، بازدیدها، کارگاهها و... برگزار شدند. رسانهها صفحههای کسبوکار راه انداختند. تلویزیون مسابقه استارتاپی راه انداخت. تا دلتان بخواهد Coach و منتور و مشاور متولد شد. وزیر و وکیل و مدیر ارشد و فلان مقام دولتی هم عکسهای یادگاریشان را با تیمها انداختند و از دیدنش در صفحه اول سایتها ذوق کردند. آمار و ارقام بالا رفتند، ثبت شدند و تبدیل شدند به Pie Chart و نمودار میلهای و رفتند در دل گزارشهای جذابی که مدیران بالادستی دوستش داشتند.
موج آرام گرفت...
برگردیم به زمان حال. نزدیک ۵ سال از موج بزرگ استارتاپی در صنایعی مثل FMCG، گردشگری، حمل و نقل و سلامت گذشته. هنوز هم مثالهای موفقیت دیجیکالا و علیبابا و اسنپ هستند.( لطفا اگر میتوانید ۳ مثال دیگر اضافه کنید) سرمایهگذارهای خطرپذیر به قول خودشان شرکت را Freeze کردهاند. (شرکت رسما منحل نشده اما کاری هم نمیکند). زودشتابدهندهها - آنهایی که هنوز وجود دارندـ خلوت شدهاند. تیمهای استارتاپی زیادی یا شکست خوردهاند، یا مهاجرت کردهاند (اخیرا بعضی کشورها خوب ویزای استارتاپی میدهند) یا استارتاپ زدن تبدیل شده به کسبوکار اصلیشان. ایده میدهند، تیم میسازند، بیزنس مدل مینویسند، با بیزنس مدل سرمایه جذب میکنند و ۱ سال بعد هم شکست میخورند و دوباره بازی از نو.
بعضیها هم (که ضریب هوشی بالاتری داشتهاند) الان خودشان منتور و مشاور و راهبر استارتاپهای دیگر هستند. و البته استارتاپهایی هم بودهاند که تن به بازی رسانه و عکس یادگاری و سرمایههای آنچنانی ندادهاند و کسبوکار واقعی دارند و سالم و سرحال رشد نماییشان را دنبال میکنند. (حتما بیش از ۳ مثال میتوانیم برای این نمونههای واقعی بزنیم)
حالا بیایید سوال کلیدی اول یادداشت را دوباره بپرسیم: «آیا استارتاپها میتوانند گرههای موجود در صنعت بیمه کشور را باز کنند؟» جواب قطعا و قطعا بله است.
صنعت بیمه، از نگاه کسبوکارهای نوآورانه زمین دست نخورده و پرفرصتی است و حتما در چنین جغرافیایی میشود داستان موفقیت چشمگیر تولید کرد. صنعت بیمه مستعد نواوری است، این نیاز را درک کرده، قابل مذاکره است، شراکت میفهمد و تجربه حوزه فینتک را بیخ گوشش دارد. در چنین فضایی اگر بازی نوآوری به سمت نمایش و گزارش سازی و تلاش برای ساختن ماکت استارتاپهای زود بازده نرود حتما همه ما به عنوان کسانی که آرزویشان تحول در صنعت بیمه است میتوانیم تغییر را از دل ظهور مدلهای جدید کسب و کار بیمهای حس کنیم.
نوآوری به شدت این پتانسیل را دارد که شما را درگیر فرآیندها کند. این فرآیندها که البته وجودشان حتما لازم است، گاهی اینقدر جذاب میشوند که بازیگران فرآیندهای نوآورانه فراموش میکنند همه این کارها را دارند برای رسیدن به چه هدفی انجام میدهند. فراموش میکنند که استارتاپها به عنوان بخش کلیدی این فرآیندها آدمند و آدمها اگر درآمد کسب نکنند اگر به موفقیت نرسند، اگر فقط توی آکواریوم و در برابر فلاش دوربین بمانند سرخورده میشوند. و آن وقت این سرخوردگی کل نوآوری را مخدوش خواهد کرد.
در دنیای نوآوری برای این جایگاههای شغلی تا دلتان بخواهد گزینه هست: مشاور بودن، برای دیگران نسخههای جذاب پیچیدن، تصویر جذاب از آینده دادن و بیزنس مدل ترسیم کردن. نیاز اما قدم بعدی است. پای ایده ایستادن. کارمندی را رها کردن. از هیات مدیره بیرون آمدن. صابون بازار واقعی را به تن زدن. بیزنس پلن را اجرا کردن. کنار آدمهای واقعی نفس کشیدن و کار اجرایی کردن.
برای بار سوم میپرسم: «آیا استارتاپها میتوانند گرههای موجود در صنعت بیمه کشور را باز کنند؟»
بله. استارتاپهای واقعی قطعا و قطعا بله.